خدای من خدایی است سراسر مهر و لطف و عطوفت. خدایی که جلاد و زورگو و همه روزه در حال عذاب کردن من نیست. خدایی که خطاهایم را نادیده می گیرد و به من فرصت خطا کردن و یافتن راه درست را می دهد.
خدای من خود را در مسجد و کلیسا و مکه و مدینه و آسمان و زمین ، گرفتار نکرده . همه جا هست . از من نمی خواهد که برای گپ زدن با او به مسجد بروم. هر گاه که لب به سخن گفتن باز می کنم گوش می کند و جوابم را می دهد. خدای من در کوچه و خیابان و خانه با من است.
خدای من عرب و فارس و ترک و انگلیسی زبان نیست. خدای من با هر بنده ای به زبان همان بنده سخن می گوید
خدای من نیازی به واسطه ندارد. واسطه ای اگر هست برای کمک به بندگانش فرستاده نه برای بستن دست خود. ذره ای شک ندارم که واسطه هایش از او مهربان تر نیستند. واسطه هایش(که بندگان خوب او هستند) در برابر او عددی نیستند. اما ... اما او نیازی به واسطه ندارد. من بی واسطه با او سخن می گویم و از او کمک می گیرم.
خدای من مرا بسیار دوست دارد و بارها دوستی اش را به من نشان داده. او به من گفته که دوستت دارم حتی اگر تو مرا دوست نداشته باشی و با من بد کنی. کمکت می کنم حتی اگر کمک نخواهی . دستت را می گیرم حتی اگر آن را به سویم نگیری. راست می گوید ... دستم را می گیرد و مرا با خود به این سو و آن سو به تفریح می برد. وقتی شیطنت می کنم و دستم را می کشم و از دستش فرار می کنم خیلی دوام نمی آورم ... چیزی نگذشته احساس تنهایی می کنم : خدایا کجایی؟ کمکم کن... و خدا دستم را می گیرد و سرم را نوازش می کند. به روی خودش هم نمی آورد... لبخندی هم می زند! می گوید هر وقت مرا گم کردی نگران نباش مواظبت هستم.
و خدای من همواره در کنار من و با من است. با او شوخی می کنم و حرف می زنم . از او خواهش می کنم و گاه و بیگاه بر سرش فریاد هم می زنم . فریاد می زنم و اعتراض می کنم چون می دانم او هیچگاه از کوره در نمی رود. خدای من دوست من همنشین من و یاور من است ...